loading...
سایت تفریحی و سرگرمی ویکتور چت | چت روم فارسی | ویکتوریا چت
What بازدید : 122 دوشنبه 1393/06/03 نظرات (0)

 

گروه سرگرمی ROZANEH

اندر حکایت شیخ و مریدان



مریدی روشن فکر جمله ای زیبا از چارلی چاپلین نقل نمودی شیخ خشمگین گردیده شمشیر از بر کشیده مرد را به دونیم تبدیل نمودندی و آنگاه دیگر مریدان را ندا دادندی:

مگر نه اینکه خواجه چاپلین لال بوده و هرگز در هیچ فیلمی سخنی نگفته، پس چگونه است این مرد از وی نقل قول میکند؟!!

مریدان چون همیشه با شنیدن استدلال شیخ رم نموده، زیر جامگان جر و واجر داده و چون چاپلین قدم برداشته به سوی مقصدی نامعلوم ناپدید گردیدند...

"المنطق الشیخ فی اصابة بالروشنفکری





روزی شیخنا و مولانا اندر مراتب تعصب نقل می کردند که که ابن شکاک و همسرش تا نیمه شب در میهمانی بودند و چون به منزل شدند ابن شکاک ابتدا کلید را بر در بیانداخت و خود داخل شد و بلافاصله همسر ایشان پس از وی به منزل شد.
ابن شکاک که در شک کردن شهره آفاق بودی یقه زن را بگرفت که: "تا به حال در کدامین گور بودی و اینک چه وقت آمدن است"!!!
مریدان چون این روایت بشنیدند در دو راهی خنده و گریه چنان ماندند که بهترین راه را نعره و بیابانگردی تشخیص داده و چنان کردند





روزی شیخ ز آسمان صدایی شنید بس هولناک.

مریدی را ندا در داد که این چه صدا بود ؟

مرید گفت : یا شیخ طیاره روسی است که در آسمان ذکر خدا همی گوید؟

شیخ فرمود : نیک است ، لکن ترسم که این ذکر به سجود افتد.

و مریدان نعره ها زدند و همی گریستند!!

 





روزی شیخ در اینترنت به صفحات فیلتر شده می نگریست و می فرمود : در اینجا چیزی می بینم که شما نمی بینید.
گفتند چه چیز می بینی یا شیخ؟
فرمود : آزادی مطلق !
و مریدان گریستند.

 



******


شیخ را گفتند نیاز به مسکن کم شده.

شیخ بگفت : و نیاز به قبر زیاد !
و مریدان گریستندی.



 

 

روزی شیخ را گفتند چرا هواشناسی دمای هوا را کم اعلام همی کردندی ؟
گفت : از برای اینکه مردمان خنک تر گردند.
و مریدان نعره زدند و از هوش رفتند.



 

 

گفتند قیمت زرد آلو آذربایجان 5500 است.
گفت خب نخرید.
مریدان سر به دیوار کوفتندی.



 

 

روزی پرسیدند فزودن قیمت گاز از برای چیست ؟
فرمود از برای رونق نساجی و هاکوپیان.
و مریدان همی گریستند.



 

 

روزی شیخ از بازار گذر کردی ، گوسفند مذبوحی را دید در قصابی آویزان و مردمان هیچ یک توان و یارای خرید نداشت. شیخ فرمود : عمر این گوسفند بعد از مرگ درازتر است از عمرش قبل مرگ.
و مریدان مدهوش گشتند و نعره ها زدند.



 

 

شیخ روزی با مریدان از بازار میوه فروشان گذر کرد و گیلاسی دید که کرمی در آن لولیده و به ولع تمام گیلاس همی خورد.
شیخ گریست و فرمود : خوشا به آن کرم و توانگریش . عمری زیستم و نتوانستم چارکی گیلاس بخرم.
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
آسمان و زمین بر ما شده بخیل
و مریدان رم کردند و سر به بیابان گذاشتند.



 

 

روزی از شیخ پرسیدند اگر زنان همه چادری و تمام حجاب شوند دیگر چه چیز مردان را فاسد کند ؟
گفت : دماغ زنان !
و مریدان فغان کردند و نعره ها زدند.



 

 

در ظهر تابستانی شیخ فرمود : هوا بس ناجوانمردانه گرم است.
و مریدان گریستند.
شیخ گفت : زقنبوت ! هرچه که من می گویم که نباید بگریستید !
و مریدان غش غش خندیدند !



 

 

مریدی پرسید:
مولای من کدام گروه از مومنین زودتر از دیگران به بهشت میروند
شیخ فرمود نقل است از ابوی بزرگوارم که سه گروه زودتر از دیگران به بهشت میروند:
گروه اول،گروه دوم و گروه سوم...
مریدان پس از استماع گفتار شیخ مدتی به‌یکدیگر خیره گشته آنگاه به سه گروه تقسیم شده نعره کشان نعلین خویش به دندان بگرفتندی و عازم بیابان گردیدندی



 

 

مریدی از برای چاپلوسی پشت دیوار پنهان گردید و تا شیخ بدانجا رسید از پشت دیوار بیرون جست و نعره برآورد: سلااام!!!!
آورده اند شیخ پس از تهی شدن قالب مبارکشان تا پایان عمر همچون استیون هاوکینگ بزیستندی

 

 


 

 

روزی شیخ و مریدان در بیابان همی برفتی که ناگاه عربی سوار بر شتر به سمت ایشان بیامدی .... شیخ رو به عرب کردی و بفرمودی : ایا این شتر است؟!
مرد عرب به خود فشار زیادی آوردی و سرخ گشتی و جان به جان آفرین تسلیم بنمودی ....
جمله همه مریدان واله و حیران گشتندی و علت را از شیخ جویا شدندی ؟؟
شیخ بگفتا : وی (مرد عرب) جهت تلفظ پ ن پ به خود فشار آوردی و هلاک گشتی ...

 

 


 

 

آورده اند روزی مریدی نزد " شیخ الشیوخ حاج میرزا مهندس پشم الدین استیل آذین هاشمی چهار باشلویی چیتوز موتوری خشتکات زاده اصل " ملقب به "شیخ پشم الدین" گشت و وی را پرسید:
یا شیخ چگونه است که چنین قطاری را شناسنامه خود یدک میکشید و کمر مبارکتان خم نمیگردد؟
شیخ پشم الدین گفت:
چون در گذشته بضاعت مالی خوبی نداشتندیم و نیاکان من به سبب تعدد همسران بسیار و زوجات فراوان ، توان رسیدگی به امور همسران خویش را نداشتندی، لذا جهت انجام اکمل دین اسپانسر بگرفتندی ، پس به اصرار اسپانسر مبنی بر بردن نام وی در سه جلد ( شناسنامه ) ، نام من و دیگر خاندان اینگونه گردید...
گویند مریدان پس از شنیدن ادله شیخ تا رشته کوه های استان لرستان نعره زدندی و نزدیکی سر در استادیوم باشگاه استیل آذین گهر درود لرستان خشتک خویش دریده و جان به جان آفرین تسلیم نمودند !!!

 




روزی شیخ مشغول مکالمه با سیم کارت ایرانسل خود بودی. اما مکالمه چنان طولانی گشت که مریدان پرسیدند: یا شیخ چگونه است که شارژ سیم کارت شما تمام نمیشود پس از چندین ساعت گوهرفشانی؟
شیخ لبخندی شیطان گونه زده و فرمود:
از ان روی که من در فیس بوک یک (فیک اکانت) با نام (عسل جون) اختیار نموده و به وسیله ی ان ملت را شارژ ایرانسل تیغ همی زدمی!!
و مریدان از فرط تعجب توان نعره و گریز به بیابان هم نداشتندی!!

 

 

 




آورده اند که روزی شیخ در بستر مریضی و رو به مرگ بود. یاران را فراخواند تا فلان کتاب را برای او آورند. مریدان گفتند: شیخا، شما که در زمره‌ی مرگ هستید، کتاب به چه کار آید؟
شیخ پاسخ داد: فلان مطلب در آن کتاب است که نمی دانم، بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟
یکی از یاران جواب داد: مگر خدا به شما علمی بی پایان نداده است؟
چند لحظه سکوت برقرار شد. همه منتظر پاسخ شیخ بودند که
شیخ گفت: " مرتیکه تنبل" نمی‌خوای از جات بلند شی، زر اضافی نزن !!!
مریدان نعره ها بزدندی و خشتک ها پاره کردندی و سر به بیابان نهادند...

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
به سایت رسمی ویکتور چت خوش آمدید این سایت تنها سایت رسمی چت روم ویکتور چت بزرگترین چت روم فارسی زبان می باشد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    چند درصد این سایت را می پسندید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 649
  • کل نظرات : 72
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 21
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 41
  • بازدید امروز : 750
  • باردید دیروز : 70
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 968
  • بازدید ماه : 1,872
  • بازدید سال : 11,886
  • بازدید کلی : 114,798