مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط نگار در تاریخ 1393/06/30 و 20:32 دقیقه ارسال شده است | |||
تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد یک بار قسمت کردم ، چندین برابر شد . . . ......................................... دلم مي خواهد بهت بگم ، اين رسم عاشقي نبود هق هق آخر صدات ، براي قلب من نبود دلم مي خواد بهت بگم ، اين روزا بي قرارتم حتي اگه مي بيني تو ، اينجوري سرد و ساكتم دلم مي خواد بهت بگم ، چرا صدام نمي كني مثل گذشته هاي دور حتي نگام نمي كني دلم مي خواد بهت بگم نبض نفسهاي مني حتي اگه نبينمت ، هميشه روياي مني دلم مي خواد بهت بگم ، از اين زمونه خسته ام دراي قلبمو واسه همه ، به جز تو بسته ام دلم مي خواد بهت بگم ؛ ديگه ترانه ندارم اگه تو از پيشم بري بدون تو كم مي يارم دلم مي خواد بهت بگم نرو ، ترو خدا بمون اين همه بي قراري رو از توي چشم بخون دلم مي خواد بهت بگم ، آره واسه چشات كمم خودت كه بهتر مي دوني ، شريك درد و ماتمم دلم مي خواد بهت بگم كنار لحظه هام بمون اين همه اشك و حسرت رو ، از روي دلتنگي بدون دلم مي خواد بهت بگم ، اگه تو تنهام بذاري بايد براي قبر من گلاي مريم بياريیکی بود یکی نبود من بودم و او بود و اعتماد ما بودیم و پیمان و قسم با هم نبودیم اما بودیم با هم معصوم بود معصومیت نبود ما بودیم و حرفهای نگفته ی زیبا ،رازهای پنهانِ پیدا او من می شد.من اومی شدم. نقشها را بازیچه کرده بودیم …. قرار رفتنمان شد آخر بودن تا آخر بودن قرار گذاشته بودیم اما … **** حیف! حقیقت نبود بینمان دل بازی بهانه ی یافتن حقیقت ! حقیقت آمد .زشت بود قصر ظاهر اعتماد فرو ریخت حبابی بر آب بود حرمت هم با آن شکسته شد معصومیت از دست رفت من هم شکستم او هم … از هم گسستیم و گسسته شد حرمت حالا یکی هست یکی نیست یکی ماند یکی نماند یکی شکست یکی ….. من دلتنگ روزهای بیخبری و سادگی اوماند و من رفتم...................................................................................... کسی حالم نمی پرسه در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه از این سرگشتگی بیزارم و بیزار ولی راه فراری نیست از این دیوار برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود در این سرداب ظلمت نور راهی بود در این اندوه غربت سرپناهی بود شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم ببخش اگه تو قصه مون دو رنگ و نامرد نبودم ببخش که عاشقت بودم خسته و دل سرد نبودم ببخش که مثل تو نشد خيانتو ياد بگيرم اگر که گفتم به چشات بزار واسه تو بميرم ببخش اگه تو گريه هام دو رنگي و ريا نبود اگر که دستام مثه تو با کسي آشنا نبود ببخش اگه تو عشقمون کم نمي ذاشتم چيزي رو ببخش که يادم نمي ره اون روزاي پاييزي رو لياقت دستاي تو بيشتر از اين نبود عزيز نه نمي خوام گريه کني براي من اشکي نريز لياقت چشمای تو نگاه ِ پاک ِ من نبود.......................................................................................نگار بهار (انی که یک روز زندگیت بود ولی به دروغ) |
درباره ما
اطلاعات کاربری
نظرسنجی
چند درصد این سایت را می پسندید؟
آمار سایت